معدن و توسعه: با توجه به افزایش و نوسانات شدیدتر قیمت مواد اولیه در جهان نسبت به گذشته یکی از موضوعاتی که همواره از آن صحبت میشود، کوششهای فولادسازان در راستای تامین مواد اولیه مورد نیاز آنها در زنجیره عرضه فولاد است. به همین منظور نشریه متال بولتن با همکاری یک مشاور از صد شرکت بینالمللی در طول کامل زنجیره عرضهشان بشرح زیر نظرخواهی کرده است. در بازارهای متزلزل کنونی مواد اولیه فولادسازان واقعا بهنظر عجب میرسد که یادآور شویم همین چند سال پیش بود که بعضی از فولادسازان تصمیم گرفتند بدلیل اینکه داشتن شرکتهای معدنی از وظایف اصلی آنها نیست، شرکتهای معدنی وابسته به آنها را که سالها از آن اختصاصا بهرهبرداری میکردند واگذار کنند. مسلما هر فولادسازی باید در راستای چنین تصمیمگیری استراتژیکی با در نظر گرفتن شرایط خاص جغرافیایی و مالی خود و حصول یقین و اطمینان عمل کند، بعنوان مثال همه میدانیم که فولادسازان روسی با دسترسی آسان به مواد اولیه و انرژی ارزان مزیت نسبی یا رقابتی طبیعی دارند، برعکس مجتمعهای فولادسازی ژاپنی مدلهای تجاری خاص خود را بر این مبنا طراحی کردهاند که چارهای دیگری بجز واردات مواد اولیه از خارج ندارند. با توجه به تحولات سریع در صنایع فولاد کشورهای در حال توسعه در جهان بخصوص در چین، عرضه مواد اولیه برای این صنعت تحت فشار قرار گرفته و با تغییر روند سنتی قراردادهای قیمتگذاری سالانه سنگآهن به سمت مذاکراتی برای قراردادهای فصلی و سردرگمی فولادسازانی که معادن اختصاصی مواد اولیه ندارند، شدیدتر شده است. در برخورد با نوسانات قیمتی بوجود آمده در بازارهای جهانی اکثر دستاندرکاران بازار فولاد با مشکلات نامطلوبی دست به گریبان شدهاند. جای هیچگونه تعجبی ندارد که بعضی از فولادسازان بدنبال خرید سهم یا حتی مالکیت کاملی در شرکتهای معدنی هستند. بدون شک گزارشهای کلی مربوط به کوششهای صنایع چینی در راه تامین مواد اولیه خود در جهان و هدف عمده بزرگترین فولادساز در جهان است یعنی آرسلورمیتال که میخواهد تولیدات معادن اختصاصی خود را در جهان توسعه دهد، مرکز توجه و تامل قرار گرفته است. نهادهای مالی برای ایجاد فرصت و ارایه مکانیسمهایی برای کاهش ریسک قیمت در بازار تعدادی ابزار مالی مشتقه (derivatives) را برای تسهیل در امر دادوستد تامینی (hedging) بهکار گرفتهاند. متال بولتن نیز ضمن بهرهگیری بموقع از این فرصت با همکاری تیمی از مشاوران تجاری بینالمللی شرکت Accenture اقدام به نظرخواهی تلفنی از یکصد شرکت در سرتاسر جهان کرده و از آنها خواسته که نظرات خود را در مورد موضوعاتی چون چشمانداز تحول مکانیسمهای قیمتگذاری، اهمیت مالکیت معادن اختصاصی مواد اولیه، آینده نفوذ چین، ریسکها یا خطرات آتی در مقابل فولادسازان و نتایج بالقوه ادغام در صنعت فولاد مطرح کنند. در این نظرخواهی یک درصد از تحلیلگران و محققان و 16 درصد از مدیران و روسای شرکتها و 20 درصد از مدیران عامل و دیگر مقامات رشد این شرکتها پرسش شده است.
- تجارت سنگآهن
مهمترین مشخصه پاسخها به سوالات مربوط به اینکه عمر قیمتگذاری فصلی برمبنای شاخص برای سنگآهن چه مدت خواهد بود، این است که جوابهای گوناگون و متفاوتی بدان داده شده و حدود یک چهارم از پاسخدهندگان معتقدند که عمر این شاخص کمتر از دو سال خواهد بود، یک چهارم دیگر آن را 2 تا 5 سال تخمین زدهاند، 27 درصد معتقدند که بیش از 5 سال خواهد بود و همین درصد صرفا نظری نداشتند و مشخصا در پاسخگویی به این سوال نظرات متفاوتی مطرح شده است. قابل ذکر است که چهار گروه از شرکتهای نظرخواهی شده (شرکتهای معدنی، فولادسازان، تجار و مصرفکنندگان نهایی فولاد که 30 درصد بالای آن فولادسازان هستند) معتقدند که عمر این قیمتگذاری برمبنای شاخص بیش از پنج سال خواهد بود.
با توجه به افزایش شتاب حرکت ظاهری برای قراردادهای نقد یا فوری (spot) شاید جاب تعجب باشد که بگوییم اکثر مقامات پاسخدهنده معتقد بودند که قراردادهای بلندمدت غالب خواهد شد، اما یک سوم کل گروه فکر میکردند که قراردادها برای خریدهای نقد پیش خواهد رفت. جالب است که اضافه کنیم تعداد شرکتهای معدنی که فکر میکنند قراردادها به سمت توافقهای بلندمدت خواهند رفت، برابر با تعداد شرکتهایی هستند که در نهایت اعتقاد به قیمتهای نقد دارند. یک شرکتکننده اعلام کرد که این مساله به قدرت خرید بستگی دارد. شرکتهای کوچکتر طبق قیمت بازار نقد عمل خواهند کرد، اما شرکتهای بزرگ به سمت قراردادهای بلندمدت تمایل خواهند داشت، اما وضعیت احتمالی درخصوص بازار سنگآهن در چهار سال آینده از نظر نیمی از پاسخدهندگان به این بررسی این است که نوعی توازن و تعادل در آن برقرار خواهد شد و تعداد مشابهی (تقریبا هر کدام زیر یک پنجم) فکر میکنند که با کمبود عرضه مواجه خواهند شد، اما بعضی از تحلیلگران معتقد به کمبود عرضه در آینده هستند، اما بیشترین رای با آمار بالا از آن فولادسازان است که با بیش از 60 درصد آراء پیشبینی میکنند در آینده بازار کم و بیش در حالت تعادل و توازن خواهد بود. این دیدگاه مشخص وجود دارد که میزان تجارت سالانه سنگآهن در جهان از طریق بازارهای آتی (Futures) در پنجسال افزایش خواهد یافت و یک سوم افراد نظرخواهی شده معتقد بودند که یک چهارم معاملات در پنجسال آینده از طریق بازارهای سلف انجام خواهد شد و بدنبال آن کمتر از یک پنجم معتقد بودند که تجارت سلف به بیش از آن سطح در یک سال افزایش پیدا خواهد کرد. یک چنین نظرات مشابهی در مورد حجم تجارت زغال ککشو و قراضه در جهان در بازارهای سلف دریافت شد.
- رشد معادن اختصاصی
نظرات فولادسازان درخصوص داشتن معادن اختصاص بسیار قاطع بود، بهطوری که تقریبا دو سوم آنها معتقد بودند که این موضوع فوقالعاده حائز اهمیت است و در حالیکه بیش از چهار پنجم شرکتهای معدنی و سه چهارم تجار حداقل تا حدی اهمیت را برای مالکیت آن قائل شدهاند. کمتر از 10 درصد مصرفکنندگان اهمیتی برای این روند قائل نشدند، شاید از نیاز فولادسازان آگاه بودند که هزینهها را به پاییندست انتقال دهند. تقریبا نیمی از معدنچیان فکر میکنند که برای فولادسازان بسیار مهم خواهد بود که معدن زغال ککشوی (تنها گروه مهم پاسخدهندگان در این طبقهبندی) خود داشته باشند، اما شدت اهمیتی را که برای مالکیت معدن زغال ککشو در نظر گرفته بودند کمتر از سنگآهن بود. اکثریت بر این باور هستند که حدود یک چهارم و نصف سنگآهن در پنجسال آینده در مالکیت شرکتهای فولادسازی درخواهد آمد، بهطوری که تعداد روزافزونی این دیدگاه را دارند که بیش از نیمی از سنگآهن به مالکیت آنها درخواهد آمد. روشن است که این روند ادامه خواهد داشت و از اهمیت بیشتری نیز در آینده برخوردار خواهد بود. تحلیلگر این بررسی تاکید میکند که نتایج آن عمیق خواهد بود. اگر 25 تا 50 درصد و یا بیشتر اختصاصی باشد، میتواند اندازه بازار را در حد قابلتوجهی کاهش دهد، چه کاری برای بازارهای نقد و سلف انجام خواهد داد و آثار آن روی آندسته از فولادسازانی که نیازمند عرضه (شاید در حد اندک) از طرف نیمه دیگر هستند، چه خواهد بود؟ اگر آن را بخواهد انتقال دهد بسیار موثر خواهد بود. نیمی از کسانی که مورد پرسش قرار گرفتند، میگویند در پنج سال آینده 26 تا 50 درصد شرکتهای زغال ککشو به مالکیت فولادسازان درخواهد آمد، اما درباره یک بخش کوچک اما مهم فکر میکنند که فولادسازان میتوانند در پنج سال بیش از نیمی از آن را تملک کنند.
- برتری چین
نیمی دیگر از تجار نیز که مورد پرسش قرار گرفتند، اظهار داشتند که در پنج سال آینده نیز سنگآهنی که چین از منابع خارجی تامین خواهد کرد، معادل میزان کنونی آن خواهد بود، اما 44 درصد میگویند که به آن اضافه خواهد شد، اما اکثریت فکر میکنند که وضعیت کنونی غالب خواهد بود و فقط تعداد اندکی بر این باور هستند که واردات چین بالاتر خواهد رفت. تعداد محدودی بر این عقیده هستند که وابستگی کنونی چین به واردات سنگآهن که 60 درصد است، همچنان ادامه خواهد داشت و بیش از یک سوم معتقد هستند که بیشتر خواهد شد و در پنج سال در حد قابلتوجهی افزایش پیدا خواهد کرد. با توجه به اینکه اکثریت معتقدند که میزان تولید سنگآهن توسط شرکتهای چینی در خارج از این کشور تا حدود 10 تا 25 درصد افزایش پیدا خواهد کرد، باید اشاره کرد که یک چهارم تولیدکنندگان فکر میکنند که این درصد حتی به بیش از آن نیز افزایش پیدا خواهد کرد. اگر این نتایج را کنار هم بگذاریم، سنگآهن چین بیشتر از منابعی تامین خواهد شد که خود چینیها مالک آن هستند.
- یک تجارت پرمخاطره
نظرات متفاوتی درخصوص ریسک فولادسازانی که شرکتهای اختصاصی مواد اولیه دارند، وجود دارد. جای تعجب است که یک سوم پاسخدهندگان فکر میکنند که اصلا ریسکی از این بابت برای فولادسازان وجود ندارد، اما اکثریتی نیز متقاعد هستند زمانی که بازارها متحول شوند، این فولادسازان انعطافپذیری خود را از دست خواهند داد. درست یک پنجم بر این باور هستند که انحراف شرکتهای فولادسازی از فعالیت اصلی آنها (تولید فولاد) برای تامین مواد اولیه مورد نیاز خود یک ریسک است (شاید زمانیکه دوباره به اهمیت آن پی بریم این ریسک برای فولادسازانی که شرکتهای معدنی خود را که یک زمان به آن وابسته بودند، میفروشند، اندکی محتمل میشود). هرچه که ریسکهای حرکت بسوی بالادست باشد، وزن آن به سمت شرکتهایی که معادن اختصاصی نداشته باشند، سنگینی خواهد کرد. شرکتهایی که بتوانند 25 تا 50 درصد از نظر تامین مواد اولیه خودکفا باشند با ریسک کمتری مواجه خواهند شد. خطر این است که فولادسازان میتوانند با این توجیه که بعلت ضرورت باید به هر قیمتی مواد اولیه خود را تامین کنند، آن را از خارج میخرند. در اینجا دو سوال وجود دارد که فولادسازان باید از خود بپرسند: درجه خودکفایی چیست و اینکه چقدر باید برای آن بپردازیم؟
- نتایج غیرمنتظره
مقامات صنعتی که در این نظرسنجی مشارکت داشتند درخصوص موضوع اثر یکپارچگی عمودی شرکت روی ادغام در صنعت فولاد که هنوز نسبتا پراکنده است، اظهارنظر کردند. تقریبا دو سوم فکر میکردند که این شرایط حرکت بسوی ادغام را امکانپذیر خواهد کرد و سه چهارم تجار معتقد بودند که این چنین خواهد شد و کمتر از یک پنجم فکر میکنند که انجام ادغام احتمال کمتری داشته و یا هیچگونه فرقی نخواهد کرد. نظرات نمونه در هر گروهی نشاندهنده طرز تفکر آنها در این رابطه بود. مزیتهای رقابتی نسبی و هزینههای ادغام و خرید (M&A) سایه سنگینی را بر سر این صنعت انداخته است. یک شرکت معدنی معتقد است، فولادسازانی که معادن اختصاصی مواد اولیه این مزیت نسبی را دارند که بتوانند در جهت روند ادغام و خرید گام بردارند.
یک فولادساز معتقد است، ادغام هدفی است که فولادسازان برای رسیدن به آن کوشش میکنند، اما متوجه خواهند شد که نتیجهای دربر نخواهد داشت. اگر فولادسازان نتوانند به پول کافی برسند، چرا باید به اینکار ادامه دهند؟ آنها برای ادغام سعی خواهند کرد، اما موفقیت کمتری بدست خواهند آورد. یک تاجر میگوید: فکر میکنم که اگر کارخانههای فولادسازی معادن اختصاصی سنگآهن داشته باشند، توان رقابتی برتری نسبت به رقبای خود خواهند داشت و آنها میتوانند این توان را از بین برده یا اینکه قیمتهای خود را افزایش داده و آن شرکتها را تصاحب کنند، اما به گروهی که معتقدند فرقی نخواهد کرد باید گفت: اگر شرکت با کارخانهای که منابع معدنی اختصاصی داشته باشد، هرگز اجازه نخواهد داد که شرکت دیگری آن را خریداری کند، مگر اینکه ادغام دوستانه باشد. علاوه بر این، قیمتهای مواد معدنی مرغوب بسیار بالا است، بنابراین زمانیکه شما میخواهید شرکت دیگری را با منابع معدنی خوب آن خریداری کنید نیازمند به نقدینگی بیشتری هستید، اما گروه اقلیتی که فکر میکنند ادغام احتمال کمی دارد، اینگونه مطرح میکنند که چون شما در وضعیتی خواهید بود که هرچه که امکانات معدنی شما که به آن وابسته هستید بزرگتر باشد این احتمال کمتر خواهد بود که شما یک خریدار باشید (اگر منابع شما به زمین وابسته باشد). نظرات درخصوص آثار استفاده آتی از ابزار مالی مشتقه نیز جالب توجه است. آنهایی که معتقد هستند که یکپارچگی عمودی مصرفشان را کاهش خواهد داد، معمولا میگویند: مالکیت فیزیکی مواد اولیه وابستگی به ابزار مالی مشتقه را محدود خواهد کرد. بازارهای سلف کماهمیتتر خواهند شد، چون زمانیکه یک شرکت فولادسازی به یک مجتمع تبدیل شده و زنجیره عرضه و تدارکات کاملی داشته باشد، میتواند بر سرنوشت خود حاکم شود. گروهی که فکر میکنند اثری نخواهد داشت، میگویند: ذهن و فکر فولادسازان در جای دیگری است. یک فولادساز میگوید: زمانیکه شما بصورت عمودی یکپارچه (Vertically integrate) شوید مهمترین مساله این است که چگونه برای بهرهبرداری بهتر از منابع جدیدی که در اختیار دارید، بصورت موفقی یکپارچه شوید. اکثر شرکتها برای جذب کاری که آنها انجام میدهند (راهاندازی یکپارچگی عمودی داخلی) کار سختی را در گذشته داشتهاند، بنابراین اثر زیادی نخواهد داشت. اثرات بازار سلف عمدتا فقط روی بخش بازرگانی آن خواهد بود، اما این فقط یکی از چندین ابزاری است که وجود دارد. فولادسازان نسبت به این ابزار کاملا محتاط هستند، برعکس تولیدکننده دیگری معتقد است که افزایش وابستگی متقابل در سطح جهانی این ضرورت و احتیاط را برای تولیدکنندگان و مصرفکنندگان ایجاب خواهد کرد که بتوانند تدارکات و بخشهای متفاوت زنجیره عرضه خود را دادوستد تامینی کنند. با توجه به مجموعه مطالب بالا میتوان پیشبینی کرد: شرکتهایی که بدنبال تغییرات در 3 تا 4 سال هستند باید این بررسی را مورد توجه بیشتر قرار دهند. اگر چینیها و فولادسازان بتوانند به مالکیت سطح بالایی دست یابند براساس این بررسی باید در 5 سال آینده منتظر تغییرات بنیادی در جهان بود.