همه عمر تلاش کردم که در حوزه مدیریت، کارمندی و خانوادگی لبخند بزنم.
لبخند را از پدر و مادری عزیز به ارث بردم، اگر دلی را با این لبخند، شاد کردهام و خدا را خشنود، رحمتش بر آنها باد.
اما مگر میشود که مدیر باشی و همه عمر، با همه افراد، با لبخند شروع کنی و به پایان خط برسی؟
گاهی در سیستمهای اداری، در سختیها و کارهایی که در این 37 سال بعد از انقلاب به یاد میآورم، لحظات و روزهایی بوده است، که نمیتوانستهام لبخند بزنم.
وقتی برادری شهید و یاری عزیز از دست میرود، صبوری میکنم و در درون خود میشکنم تا با خانواده او همراه و همدل باشم.
وقتی از سختیهای کار صحبت میکنیم به یاد بیاوریم که 3 فراز مهم تاریخی هم در این سالها با مدیران ما همراه بوده است.
اول شرایط انقلابی و بعد 8 سال جنگ تحمیلی و سوم سالهای تحریم، بنابراین همه مدیران به اعتقاد من، در این سالها با از خودگذشتگی، تلاش کردهاند. که با حفظ شرایط خاص، بتوانند اثربخش باشند.
اما در همین اثربخشی است که گاهی، مجبور میشوی به جای تشویق از ابزار تنبیه استفاده کنی و باز هم مجبور میشوی به جای لبخند که نشانههای لطف خداوندی است، دیگری اخم تو را ببیند.
در قصه لبخند و اخم و در گذر روزگار، بهطور معمول، افراد، صدها لبخند تو را فراموش میکنند، اما یک اخم را در حافظه دل خود به یادگار نگه میدارند، صدها بار بله تو را به یاد نمیآورند، اما یک خیر تو را در درون اندیشه خود جای میدهند، دهها بار پذیرایی تو را فراموش میکنند، اما یک چای نریخته را اینور و آنور بازگو میکنند.
دوستی برایم تعریف میکرد: به یکی از فامیل بارها کمک مالی کردم، یک روز بهطور اتفاقی در خیابان از من 2ریالی برای تلفن خواست، دست هم در جیب کردم، اما نداشتم و گفتم ندارم. بعدها یکی از بستگان میگفت: فلانی گفته است که ازش یک 2ریالی خواستیم، نداد.
هر چند این خاطره بیشتر به طنز شبیه است، اما نشانههای رفتاری ما مردم را دردل خود دارد.
چند روز قبل در یک جلسه کاری بودم، همکاری عزیز و موسفید کرده را بعد از سالها دیدم، ایشان در جمع، خاطرهای از من و 37 سال قبل، یعنی نخستین سال انقلاب تعریف کرد. میگفت که من در آن سن و سال و در آن زمان، جملهای گفته و به شکل ظاهری او اشاره کرده و در آن روزگار، انتقاد کردهام. بعدها ایشان را بیشتر شناخته و با او دوست شدهام و حالا هم ایشان از من به نیکی یاد میکرد و...
هر چند او در انتهای جملات خود، مهربانیها کرد، اما بدون شک رفتار و گفتار من در 37 سال قبل، او را مکدر کرده بود، به همین دلیل است که انسان در همه عمر کاری و شخصی خود باید، بهطور مرتب خویش را در آیینه ببیند و نسبت به اعمال و رفتار خود، همانطور که قرآن میفرماید؛ بازبینی و خودش را اصلاح کند.
خطایی که امروز از من سر میزند، ممکن است به ظاهر فراموش شود، و هیچکس به روی خود نیاورد، اما در خاطرههای رهگذران زندگی میماند، یک اخم اداری هم فراموش نمیشود، مردم همیشه سلام و لبخند از مدیران میطلبند، شاید به همین دلیل است که پیامبر اکرم(ص) در کوچه و خیابان با لبخند حضور مییافت و به کودکان هم سلام میکرد.
دوستی تاکید میکرد که گذشته انسان، هرگز هیچ فردی را رها نخواهد کرد، تلاش کنیم آیندگان به نیکی از مدیریت ما یاد کنند.